به گزارش هفت چشمه به نقل از شبکه اطلاع رساني راه دانا؛ مرتضي نجفي قدسي در يادداشتي نوشت: مرحوم استاد سيد علي اکبر پرورش از پيشگامان نهضت انقلاب اسلامي که به تعبير رهبر معظم انقلاب «ياور صديق انقلاب» ناميده شد، يکي از چهرههاي برجستهاي است که به لحاظ اُسوه بودنش ايجاب ميکند ياد و نام او هميشه زنده باشد تا شيوه رفتار و سلوک او در تعليم و تربيت و در اخلاص و عرفان، و همچنين در مبارزه با طاغوت و خدمت به نظام اسلامي الگويي براي جوانان و ياران مخلص و پاکباخته انقلاب اسلامي باشد.
نقش اصلي و محوري استاد پرورش در عرصه تعليم و تربيت بود که موفق شد نسلي از جوانان متخلّق و مهّذب و انقلابي را تحويل نظام اسلامي دهد به طوري که بسياري از آنان به درجه رفيع شهادت رسيدند و برخي هم که ماندهاند با همان شاکلهاي که در پرتو تعليمات استاد پرورش پيدا کردهاند، از خادمان مخلص انقلاب و از خدمتگزاران صالح و مؤثر در بخشهاي گوناگون هستند.
سخن در فضائل و مکارم مرحوم استاد پرورش به قدري زياد است که به سختي ميتوان در يک مقاله به محامد او پرداخت و اين حقير پس از درگذشت ايشان در روز جمعه ششم دي ماه سال ۱۳۹۲ که اولين مقاله را در بزرگداشت آن مرحوم نوشتم با اقبال گسترده علاقمندان شائق شدم تا سي شماره به شرح خاطرات آن مرد الهي بپردازم که بحمدالله مورد عنايت رهبر معظم انقلاب نيز قرار گرفت و يکي از مشوقين اصلي تداوم اين نوشتارها در بزرگداشت مرحوم استاد پرورش ايشان بودند و هم اکنون نيز اين مجموعه به صورت کتابي تحت عنوان «خاطراتي از استاد پرورش» منتشر گرديده است.
متن پيامي که رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت اللّٰه خامنهاي (مدظله) در پي ارتحال مرحوم استاد پرورش منتشر کردند بسيار حائز اهميّت و داراي تعابير بلندي در توصيف ايشان است که در فرازي از آن آمده است: «با تأسف و تأثر، خبر درگذشت ياور صديق انقلاب، مرحوم آقاي سيد علي اکبر پرورش رحمت اللّٰه عليه را دريافت کردم، چهره محترم و اثر گذاري که بخش اعظم عمر با برکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهاي متعالي دين گذرانيد و لهجه صادق و دل با اخلاص و خلق نيک را به ترويج و تحکيم انقلاب و نظام اسلامي گماشت، تلاشهاي مبارزاتي در دوران طاغوت را به خدمات ارزنده و مسئوليتهاي سنگين خود در قوه مجريه و قوه مقننه و شوراي عالي دفاع در دوران جمهوري اسلامي پيوند داد و با همه توان به کشور و ملت خود خدمت کرد و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجام وظيفه نهاد».
ملاحظه ميفرمائيد که اين همه تعابير با ارزش و زيبايي که رهبري معظم در توصيف ايشان به کار بردهاند بينظير و يا حداقل کمنظير است و نشان ميدهد که ابعاد وجودي اين شخصيت همچنان قابل پردازش است و براي هميشه ميتواند الگوي بسيار خوبي براي رهروان حقيقت و دوستداران انقلاب اسلامي باشد.
استاد پرورش در قبل از انقلاب يک دبير آموزش و پرورش بود ولي کلاس درس او عملاً پهنة اصفهان و يا سخنان او در سطح کشور طنين انداز بود. او با بهره عميقي که از معارف اسلامي و با بيان بسيار اثرگذاري که داشت مورد توجه محافل ديني و مذهبي در سطح کشور بود و پيوسته براي ايراد سخنراني به شهرهاي مختلف ايران دعوت ميشد و هر کس يک بار سخنراني او را گوش ميداد، شيفته بيان او ميشد و با دلباختگي به سخنانش گوش فرا ميداد.
بنده که در آن زمان يک نوجواني بودم پيوسته مترصد بودم که هر کجاي اصفهان ايشان سخنراني ميکند پاي صحبت دلنشين و مسيحايي او حاضر شوم و نوارهاي صوتي ايشان را تهيه ميکردم و بايد عرض کنم که در تمام جلسات، معارف و سخنهاي نو و جديدي ميشنيدم گويا اندوختههاي علمي ايشان تمامي ندارد! البته بعدها که به ايشان نزديکتر شدم سرِّ آن را پرسيدم و ايشان گفت که من براي هر سخنراني در حدود يکصد ساعت مطالعه ميکنم! علاوه بر اينها بنده حدود ۳۰ تفسير قرآن را مطالعه کردهام که يک دورهاش تفسير بيست جلدي الميزان مرحوم علامه طباطبايي (رض) است.
ايشان براي هر سخنراني مطالعه جداگانه هم داشت ولذا اينطور نبود که پيوسته در مجالس متعدد در حال سخنراني باشد بلکه در پذيرش دعوتها فاصلة زماني سخنرانيها را لحاظ ميکرد و بعضي جلسات هفتگي و يا ماهانه و يا بعضي هم در مناسبتهاي مذهبي بود که چندين شب متوالي را هم در بر ميگرفت، اما در تمامي اين جلسات، هميشه مخاطبين ايشان صدها جواني بودند که تشنة معارف ناب اسلامي بودند و بيان ايشان آنقدر آنان را «مَستِ فيض» ميکرد که از ابتدا تا انتهاي سخن را که شايد يک تا دو ساعت به طول ميانجاميد، نوش جان ميکردند.
اخلاص، تواضع و فروتني مرحوم استاد پرورش در شاگردانش بسيار اثرگذار بود به طوري که همه آنها را در کنار کسب معارف اسلامي به تهذيب و خودسازي وا داشته بود. شهيد جلال افشار يکي از فرماندهان سپاه اصفهان که در عمليات رمضان به شهادت رسيد در وصيّت نامهاش نوشته است: «استادم پرورش! شما با اخلاصتان مرا سوزانديد!!»
ببينيد چقدر اثر اين اخلاص، عميق بوده است که اين شهيد بزرگوار اين جمله را در وصيت نامهاش آورده و اين سوختگي همان عرفان و عشق به حضرت حق است که در جان آنان شعلهور شده بود و آنان را تا مرز شهادت پيش برد. بسياري از شهداي مدفون در گلستان شهداي اصفهان هر يک کم و بيش از معارف استاد پرورش در آن سالها بهرهمند بودند و هر يک خاطراتي دارند.
شهيد مطيع برايم نقل کرد که شهيد هدايت که هر دو محصل دبيرستاني بودند، وقتي خانوادهاش با رفتن او به جبهه به خاطر کم سن و سال بودنش مخالفت ميکنند، او ميگويد من بدون اجازه شما نميروم ولي اين را هم بدانيد من اگر اينجا بمانم هم ديگر زنده نميمانم و دارم ميسوزم!
عرفاني که استاد پرورش در جوانها ايجاد ميکرد اينطور بود که عشق به شهادت را در آنها شعلهور ميکرد و لذا بسياري از شاگردان ايشان در مقطع جنگ وارد جبهه شدند و بعضاً جزو سرداران و فرماندهان گرديدند.
بعد از ارتحال مرحوم استاد پرورش، روزي خدمت حضرت آيت اللّٰه مهدوي کني بودم که ايشان از درگذشت استاد پرورش بسيار متأثر بود و فرمودند: «من به شخصيتِ آقاي پرورش غبطه ميخورم و دوست داشتم جاي ايشان بودم!»
بنده از اين سخن بسيار تعجب کردم و علت آن را جويا شدم، ايشان فرمودند: «آقاي پرورش فردي «متعهد انقلابي» و «متدين سياستمدار» بود وليکن من از اين جهت به ايشان غلطه ميخورم که ميبينم ايشان موفق شده است عده زيادي از جوانان را تربيت کند!» بنده عرض کردم حضرتعالي هم توفيق خوبي در اين زمينه داشتهايد و با تأسيس دانشگاه امام صادق عليه السلام بسياري از جوانان کشور را پيوسته متدين و با اخلاق و دانش و متعهد پرورش ميدهيد که آنگاه حضرت آيت اللّٰه مهدوي کني سخن مرا قطع کرد و گفت: «امّا کار آقاي پرورش بالاتر است و شاگردان ايشان سرداران عرصه جهاد و شهادت هستند و من وقتي در تلويزيون ديدم که شخصي مانند آقاي سردار رحيم صفوي ميگويد: من شاگرد استاد پرورش هستم، به شخصيت استاد پرورش غبطه خوردم!»
حضرت آيت اللّٰه جوادي آملي (دامت برکاته) نيز در ديدار خانواده مرحوم استاد پرورش با ايشان در توصيف وي فرمودند: «حيات و ممات براي امثال آقاي پرورش يکسان است! چرا که فرمودهاند «العلماء باقون ما بقي الدهر».»
ايشان گفتند: استاد پرورش در اثر ارتباط با علماء و بزرگان، معارف قرآن و عترت را دريافت کرد، ابتدا آنها را باور کرد و سپس به آنها متخلق شد و نهايت پس از عمل به اين معارف، آنها را به ديگران منتقل کرد.
ايشان همچنين افزودند: «او از جمله کساني نبود که بنشيند و به بقيه بگويد شما برويد، بلکه ميگفت اين راه را من رفتم و شما هم بياييد، وي خود رهرو خوبي بود و ديگران را نيز با خود راه ميبرد و چنين کسي ميتواند در نقش يک رهبر و قائد باشد».
امّا يکي از وجوه شخصيت استاد پرورش، تسلط او بر شعر و ادبيات بود، او حافظهاي قوي داشت به طوري که هزاران بيت شعر حفظ بود، او تقريباً حافظ قرآن و نهج البلاغه هم بود، امّا شماره تلفنها را سخت حفظ ميشد ولي ميگفت احاديث را هم که دو يا سه بار بخوانم حفظ ميشوم و حافظه او عملاً سرشار از حکمتها و معارف بود و هرجا سخن ميگشود بيانش پر بهره بود.
در اين سالهاي آخر حسّ و حال استاد پرورش عرفانيتر از هميشه شده بود، او که غالب شعرهاي مثنوي مولوي را هم در حافظه داشت، ميگفت: به نظرم در تمام شعرهاي مثنوي اين يک بيت از همه زيباتر است که به پروردگار ميگويد:
روزها گر رفت گو رو باک نيست تو بمان اي آنکه چون تو پاک نيست
انتخاب اين شعر از بين همه ابيات مولوي ميرساند که گوينده اين سخن در حس و حال رفتن از اين جهان است و از اينکه عمر روزهاي او به پايان رسيده، باکي ندارد و دلخوشياش را اينطور بيان ميکند که تو بمان اي آنکه چون تو پاک نيست. تبيين عوامل معنوي او برايم ممکن نيست امّا همينقدر ميدانم که فاني شده بود و ميگفت ديگر پرورشي نمانده!
از طرفي در اين سالهاي آخر آنقدر «روح انتظار» در او نهادينه شده بود که روزي به من گفت: آيا شما تا کنون از من در اين مباحث ادعايي شنيدهاي؟! عرض کردم خير، سپس ادامه داد و تأکيد کرد که من تا کنون اصلاً اهل ادعا در اين مباحث نبودهام ولي الآن ميخواهم يک چيزي را به شما بگويم و آن اين است که «خدا شاهد است آنقدر بوي آمدن حضرت را استشمام ميکنم که يعقوب بوي پيراهن يوسف را!»
به هر حال سير زندگاني استاد پرورش همهاش درسآموز است و اميدوارم خداي متعال ايشان را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد و ما را هم در ادامه راه آنان موفق بدارد.
«والسلام علي من اتبع الهدي»
انتهاي پيام/ک